کاروان همچنان به قصد مدینه حرکت می کرد وقتی به دو راهی رسیدند یک راه به طرف کربلا و راه دیگر به طرف مدینه میرفت به راهنما گفتند مارا از راه کربلا عبور بده تا پس از زیارت قبور شهیدان از آنجا به سوی مدینه برویم
بعضی نوشته اند: وقتی که کاروان به دو راهی رسید سکینه(س) در محمل خود به خواب رفته بود نسیم تربت حسینی به مشامش رسید چشم گشود و عمه اش زینب (س) را دید به او سخنانی فرمود که مضمون آن (در شعر جودی خراسانی) چنین آمده است
شمیم جان فزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآمد
گمانم کربلا شد عمه نزدیک
که بوی مشک ناب و عنبر آمد
بگوشم عمه از گهواره گور
در این صحرا صدای اصغر آمد
مهار ناقه را یکدم نگه دار
که استقبال لیلا اکبر آمد
مران ای ساربان یکدم که داماد
سر راه عروس مضطر آمد
حسین را ای صبا برگو که از شام
بکویت زینب غم پرور آمد
(تذکره الشهدا ص۴۳۸)
(مرثیه حضرت سکینه(س) کنار قبر پدر)
الا یا کربلا نودعک جسما
بلا کفن ولا غسل دفینا
الا کربلا نودک روحا
لاحمد و الوالوصی مع الامینا
هان ای کربلا! با تو در مورد پیکری وداع می کنیم که بدون غسل و کفن در این مکان دفن شد هان ای کربلا! ما همراه امینمان(حضرت سجاد(ع) ) باتو وداع می کنیم در مورد حسینی که او روح پیامبر (ص) و روح وصی پیامبر (حضرت علی (ع) ) بود
(معالی السبطین ج۲ ص۱۹۸ )
نظرات شما عزیزان:
ولی برای فرزند رسول الله...